Friday, May 05, 2006

اسماعیل وفا یغمایی - همبستگی


همبستگی!
خنجر یکی و
دست یکی !
دژخیم دیو مست یکی!
ونطع و
کنده و
ساطور
اما
انبوه کشتگان متفاوت
هر کس جنازه ای گرفته به دوشش
بر آسمان روانه خروشش
غرقاب خون و اشک دوچشمش
سوزنده تر زهاویه خشمش
در کار صرف فعل شهادت
درشکل های مختلف حال و ماضی نقلی
فریاد می زند:
اینک شهید من
اینک شهید تو
اینک شهید او
اینک شهید مایان
اینک شهید شمایان
اینک شهید ایشان
اینک شهید سرخ
اینک شهید سبز
اینک شهید آبی
اینک شهید کمرنگ
اینک شهید پر رنگ
اینک شهید دودی و عنابی


دردا و حسرتا و دریغا!
اینان
این مردگان
یا کشتگان
یاجنگل بزرگ شهیدان
نزدیک سی بهار
از هر تبار و رنگ
با هر کلام و ایده و آهنگ
با یک طناب
بر دار بر شدند و دمیدند
از یک سلاح
تیر خلاص خورده ودر گورهای مشترک جمعی
آرام آرمیدند
اینان تمام کشته ی یک دست
یک سلاح
یک دار
یک تبر
یک فکر یک مرام
این مردگان تمام
مقتول یک نظام
اما دریغ ما...
هر کس جنازه ای گرفته به دوشش
بر آسمان روانه خروشش
غرقاب خون و اشک دوچشمش
سوزنده تر زهاویه خشمش
فریاد می زند:
اینک شهید من
اینک شهید تو
اینک شهید او
اینک شهید مایان
اینک شهید شمایان
اینک شهید ایشان
اینک شهید سرخ
اینک شهید سبز
اینک شهید آبی
اینک شهید کمرنگ
اینک شهید پر رنگ
اینک شهید دودی و عنابی
اینک...
دردا و
حسرتا
ودریغا....

5می 2006

0 Comments:

Post a Comment

<< Home